نميخوام ساز مخالف بزنم ولي ميگم... شايد چراغي باشه !
توسل با انتساب خيلي فرق داره ! اگه کسي از يه شاهي بره درخواستي بکنه .. حالا جواب بگيره يا نگيره ... خيلي فرق داره با اينکه هي جلوهمه از پادشاه خودش تعريف کنه ! که اينکارش يعني من رعيت شاهي هستم که خيلي باحاله .. پس منم خيلي باحالم ! در صورتيکه ميتونه اصلا اينجور نباشه يا خلافش باشه ! و اين يکي ازون اومانيست هاي وحشتناکه آدماست که اونقدر مسلمون ميشن که خون نوه پيامبر همون دينو ميريزن چه برسه به هرکي که از نظر اونا مسلمون واقعي نيست ! يه آدم پرهيزگار کسي نيست که نماز شب بخونه يا اعتکاف کنه ! کسيه که خدارو دين رو اونجوري که ذاتا هست بشناسه نه اون جوري که خودش فکر ميکنه ! مقصود عرفا از معرفت همين بوده ! وگرنه از 5000 سال پيش از هرکي ميپرسيدي خدا کيه ؟ يه تعريفي برات داشت ! مبارزه با اومانيسم و اصالت فکر ... همون هقت مرحله عرفان بوده ! يعني خيلي بايد با خودت کلنجاربري که به اصل حقيقت برسي نه اينکه حقيقت رو چيزي بدوني که خودت قبول داري ! واسه همين در اين راه شک و انکار هم از مراحلي ست که بهش ميرسي ! اينروزا پراگماتيسم و عمل گرايي مد روزه ... کسي واسه اين روايت ها تره خرد نميکنه . مگه اين تين ايجرها که دور هم جمع ميشن و روايت ميگن از خواننده يا هنرپيشه يا فلان مداحي که تو بوقه !